آیا همجنسگرایان انتخاب می کنند که همجنسگرا باشند؟


Do gays have a choice?

مقاله ای از مجله ساینتیفیک امریکن ,شماره 7 جولای 2009

ترجمه: جیا

دریافت کل مقاله به زبان انگلیسی/Read the whole article in English

آیا همجنسگرایان انتخاب می کنند که همجنسگرا باشند؟


در یک صبح تابستانی روز شنبه مت اوری و همسرش شیلا مشغول آماده کردن صبحانه با دو پسر خود (5 و 8 ساله) هستند. بعد اونها وسایل موردنیاز رو آماده کرده وسوار ماشین می شوند تا بعد ازظهر را کنار استخر بگذرانند. مت می گوید:”آخر هفته ها همه اش به بودن با خانواده صرف می شود.” مت وشیلا 11 سال است که با هم ازدواج کرده اند. مت می گوید:”شیلا نیمه گمشده من است. من زندگی با اون رو با دنیا هم عوض نمی کنم.” اما بعضی از مردم فکر می کنند که زندگی مت براساس یک وهم وخیال بنا شده-واون نمی تواند یک پدر و شوهر فداکار باشد. چرا؟چون مت درگذشته گی ـ همجنسگرا ـ بوده است. برطبق “نیروی جهانی گی ولزبین*1″ و براساس تفکرات چندین متخصص, افراد همجنسگرا حق انتخابی دربرگزیدن گرایش جنسی خود ندارند. اگرمرد یازنی همجنسگرابه دنیا بیایند همیشه همجنسگرا خواهند ماند.
به این علت که مت از سنین 17-24 سالگی تمایلات همجنسگرایانه داشت این تصور می رود که او هم اکنون نیز گی می باشد. براثرفشارات وارده از جانب یک جامعه هومومیسیک(هموفوبیک)-جامعه ای که از گی ها بیزاروگریزان است- این طور تصور می رود که مت دوباره به کلوزت- پنهان سازی گی بودن- خود برگشته است. فعالان جامعه همجنسگرا این منظر را تا حدی درست می پندارند زیرا که نظرسنجی ها نشان داده است که مردمی که معتقد به تغییرناپذیری گرایش جنسی هستند نسبت به مسائل گی ها همدردی بیشتری از خودبروز می دهند. بی پرده گویی جیمز مک گریوی که در یک کنفرانس مطبوعاتی در آگوست 2004 افشا کرد که از فرمانداری نیوجرسی کناره گیری خواهد کرد دال بر تایید این مسئله می باشد. درحالیکه زن زیبایش در کنارش ایستاده بود مک گروی افشا کرد که او تحت تعقیب قانونی از جانب یک مرد دیگر به جرم سو استفاده جنسی قرارگرفته است. از جانبی می توان قضاوت کرد که این آشکارسازی توسط مک گروی  نشان دهنده این است که او همیشه گی بوده و دو ازدواج او و دو بچه اش فقط عملی برای سرپوش گذاشتن این مسئله بوده است. آیا درست است که از این منظر به قضیه بنگریم؟ و آیا مذهببون محافظه کار که حامی نظریه “همجنسگرایی یک انتخاب صد در صد از جانب خود فرد” هستند درست می گویند؟ اینجاست که مدارک علمی معتبر جوابی برای ما ارائه می کند. این معلوم شده که گرایش جنسی بالقوه یک چیزی مثل تفکیک سیاه وسفید نیست. بلکه آن در یک زنجیره مستمر به همراه ژن ها وعوامل محیطی افراد وجودارد .

خواص دینی

این برای بسیاری از مردم خیلی سخت است که به هوموسکژوالیتی ( همجنسگرایی )  از منظری بی طرف نگاه کنند و در بیشتر موارد این موضوع برای این است که کتب مقدس پیشداوری هایی نسبت به هوموسکژوالیتی را به مغز مردم تزریق کرده اند. براساس کتاب لویتیکوس-سومین کتاب یهودی ها از 5 کتاب موسی-همجنسگرایی ممنوع است و مجازات مرگ را شامل میشود. هزاران آمریکایی هر روزه این تصورات سنتی مذهبی را برای اطرافیان خود خطابه می کنند که این بذر ناسازگاری با همجنسگرایی را در لایه های زیرین جامعه  می پاشد. تا دهه های اخیر, پیش داوری در مورد همجنسگرایان بسیار شدید بود حتی در میان متخصصان سلامت روان نیز این امر مشاهده می شد. در سال 1970 اکثر تراپیست ها بر این عقیده استوار بودند که همجنسگرایی یک اختلال روانی است و یک نوع بیماری به حساب می آید. در ویرایش 1968 کتابچه راهنمای آماری و تشخیص اختلالات روانی (دی.اس.ام)*2-ابزار لازم تشخیص که توسط تراپیست ها استفاده میشود- همجنسگرایی در بخش انحرافات جنسی به عنوان- انحرافی که علایق جنسی عمدتا به سمت اشیا سوق پیدا می کنند تا به سمت جنس مخالف-مطرح شده بود. این خود همجنسگرایان بودند –خسته از اینکه همیشه به عنوان موجودی غیرطبیعی تلقی میشدند- که اظهار داشتند, گرایش آنها ربطی به آسیب شناسی ندارد. همان زمان یک اتفاقی در 27 ژوئن 1969 پیش آمد. آن زمان  افراد پلیس به درون یک گی بار در گرین ویچ ویلج نیویورک سیتی یورش بردند و مقدمه یک شورش را فراهم کردند. جمعیت 5 روز تمام در آن محوطه ماندند و شعارهایی مبنی براتمام نابرابری و دریافت حقوق انسانی یکسان برای همجنسگرایان شدند. هم اکنون این شورش ها به نام شورش های استون وال نامیده می شوند -چون آن زمان مهمان خانه ای به نام استون وال در مرکز تظاهرات قرار داشت- و این شورش مقدمه ای بود برای شکوفایی جنبش های مدرن حقوق همجنسگرایان در آمریکا و آغازی به سوی پذیرش فرهنگی همجنسگرایان.

تنها 4 سال بعد در 1973 فهرست علایم و نشانه های کمیته ای از انجمن روانپزشکی آمریکا (ای.پی.ای)*3 بر آن شد تا تعریفی دوباره از هوموسکژوالیتی برخلاف دیدگاه تیره متخصصین قبلی ارائه دهد. کسی که مسئول این کار بود روانشناسی به نام رابرت.ال.اسپیتزر از دانشگاه کلمبیا بود. در نتیجه پیشنهاد این کمیته که به رهبری رابرت.ال.اسپیتزر بود واژه هوموسکژوالیتی از کتابچه راهنمای آماری و تشخیص اختلالات روانی (دی.اس.ام) حذف شد. این کمی اوضاع را بهتر کرد. بعد از این که رئیس ای.پی.ای با این تغییر موافقت کرد در یک نظر خواهی از روانشناسان معلوم شد که 37 درصد آنها مخالف این تغییر بودند و بعضی هایشان هم ای.پی.ای را به قربانی کردن ارزش های علمی برای ارج نهادن حقوق بشری  متهم کردند؛ به عبارتی ای.پی.ای را متهم کردند به تسلیم شدن دربرابر فشار همجنسگرایان.

تغییر واقعیت ها

مت اوری, زمانی که در نوجوانی از نظرجنسی فعال شد هیچ شکی نسبت به گرایش جنسی خودش نداشت. در دوران کالج اوایل 1980 او در یک گی بار کار می کرد و صدها پارتنر جنسی داشت. او همچنین یک رابطه 4 ساله با یک مرد داشت. مت گذشته خودش را باصفت”زنانه” لحاظ می کند. می گوید “من 140 پوند بودم, ناخن های بلند داشتم, و موهای دم اسبی طلایی و یک گوشواره هم آویزون گوشم بود.” “من مثل منظره ای بودم که باید دیده می شدم.”اما وقتی او 24 سالش بود پارتنر او بعد از یک هفته دوری با خبرهایی جالب برگشت. پارتنر او می گوید”گی بودن برام واقعیت خودش رو از دست داده بود.” این مت رو در هم شکست. مت می گوید:” تمام زندگی ام به واسطه کسی که باهاش بودم برام تعریف می شد -هرکسی که می تونستم ازش استفاده ببرم برای جبران خطاهام.” وقتی  رابطه جنسی مت با پارتنرش به پایان رسید اونها به عنوان هم اتاقی و دوست در کنار هم موندند. مت میگوید: “دوستم با یک زنی دوست شده بود”. این تغییر گرایش جنسی پارتنر مت یک تکان روحی برای او بود به خصوص که آن زمان  مردان زیادی را می دید. او ترسیده بود اما کنجکاو بود بیشتربداند. مت به یاد می آورد و می گوید “یک روز فهمیدم که همجنسگرایی دیگه برام واقعیتی نداره و من با یک زن بیرون رفتم واین خوب بود.” در طی دو تا سه سال  او کاملا در زنان غرق واستریت شد. او این تغییر را بدون تراپی و یا تاثیر گرفتن از گروه های مذهبی انجام داد. او ازطرف دوستانش ساپورت می شد تا مسائل مربوط با پدرش را حل کند و یاد بگیرد که با مردانگی خود کنار بیاید. مت حتی به جایی رسید که  فانتزی های سکسی او درباره مردان نیز از بین رفت. او در واقع استریت تر از هر هتروسکژوالی شد. اگر چه مت این تغییر در خود را بدون کمک متخصصین روانشناسی انجام داد, اما دیگران-گاهی اوقات تحت فشار های اجتماعی ناشی از خانواده وگروه های مذهبی- از یک تراپیست “جبرانی” کمک می گیرند تا به آنها کمک کند که استریت باشند.

فلوید گادفری -یک گی سابق- به مدت 9 سال در آریزونا یک تراپیست جبرانی بوده. دفتر او 5 دکتر دارد و آنها 30 تا 40 تا متقاضی را در طول یک هفته می بینند. بیشتر متقاضیان مردانی هستند که در صدد غلبه کردن بر گرایش های جنسی خود نسبت به جنس موافق هستند. گادفری می گوید :”این متقاضیان به اینجا می آیند چون آنها دپرس, مضطرب و ناراحت هستند. اونها احساس می کنند خارج از گودهستند. اونها مثل همه مردان به نظر نمی آیند و وقتی مردم اطرافشون هم می فهمند که اونها شبیه مردان دیگر نیستند این باعث اضطراب آنها می شود. بعضی از متقاضیان مردان جوانی هستند که پدرانشان سواستفاده گر و بی توجه به آنها بوده اند. پدر اونها هیچ وقت برای آنها در دسترس نبوده تا بتوانند پیوند پدر فرزندی را بچشند. یا بعضی موارد مادر آنها بسیار کنترل کننده بوده و بیش از حد از آنها مراقبت می کرده است. به طور کلی یک خلایی در دوران کودکی اونها وجود دارد که اون حس عمیق پدر فرزندی را در آنها تحکیم نکرده است.” او معتقد است که “پرورش ناکار آمد کودکان موجب گرایشات همجنسگرایانه در آنها می شود.”

بگذارید سوال اصلی را در این لحظه به کناری بگذاریم-که آیا تراپی موثر است؟- و به یک مسئله مهم رسیدگی کنیم. چرابه این تراپیست ها می گویند “جبرانی”؟ آیا این طور نیست که این تیم فکر می کنند که همجنسگرایی یک چیز غیر موجه است- که مردان متقاضی آنها همانند ماشینهای خرابی هستند که محتاج تعمیرند؟ آیا این تراپی در پی مستحکم کردن همان اندیشه قدیمی – که هوموسکژوالیتی را بیماری می دانست وتوسط اسپیتزر و همکارانش 30 سال پیش از میان برداشته شد- نیست؟ این طور به نظر می آید که هست. این مفاهیم عمیقا تثبیت شده حتی وقتی که ما درباره هوموسکژوالیتی حرف می زنیم هم ما را تحت تاثیر قرار می دهند. حتی “گرایش جنسی” نیز از این امر تاثیر می گیرد و گویی این را می رساند  که گرایش کاملا یک انتخاب است. براساس آنچه که گادفری و دیگرانی که عقیده دارند که هوموسکژوالیتی نتیجه تربیت نادرست کودک است, باید گفت هیچ مدرک علمی برحقی در دفاع از این نظریه موجود نمی باشد. اگرچه این ممکن است درست باشد که خیلی از هوموسکژوال ها در طی فرایند رشد رابطه ضعیفی با پدرانشان داردند اما این غیرممکن است که بگوییم, شاید آن پدران با نادیده انگاشتن فرزندان خود, گرایشات به جنس موافق را در آنها ایجاد کرده اند و یا بگوییم پدران از پسرانی که از همان ابتدا زن صفت بودند کناره گیری می کردند و آنها را به سمت گی شدن سوق داده اند.

در رابطه با کار آمد بودن تراپی های جبرانی –تراپی به منظور گزینش دوباره گرایش جنسی- مطالعاتی انجام شد که در سال 2002  توسط روانشناسان نیویورکی آریل شیلدو ومایکل اسکرودر منتشر شد. این مطالعات نشان داد که این تراپی ها کارآمد نیستد وفقط گاهی جواب می دهند.

در یک مطالعه برجسته  که در “آرشیو رفتارهای جنسی”در اکتبر2003 به چاپ رسید, اسپیتزر با200 زن و مرد که خود را هوموسکژوال می دانستند اما 5 سال اخیر عمرشان را مثل یک هتروسکژوال زیسته بودند مصاحبه کرد. اکثر مصاحبه شوندگان تراپی “جبرانی “را انجام داده بودند. در ازای دانستن اینکه چقدر این تراپی موثر است اسپیتزر می خواست بداند که چگونه و تحت چه شرایطی مردم دست به تغییر گرایش جنسی خود می زنند. در عین حیرت اسپیتزر فهمید که مصاحبه شوندگان به صورت دراز مدت (10 سال) مثل هتروسکژوال ها زندگی کرده اند و حتی اظهار داشته اند که فانتزی های سکسی آنها نیز همانند هتروسکژوال ها شده است. و این در هر دوجنس -زن ومرد- مصاحبه شونده یکسان بوده است. اگر چه این را هم باید متذکر شد که همه کسانی که اقدام به تغییر گرایش جنسی خود می کنند هم موفق نیستند. چگونه ما می توانیم این حرکات را بفهمیم؟ -چرا خیلی از مردم می خواهند گرایش جنسی خود را تغییر دهند, چرا بعضی ها موفق می شوند و بعضی ها نه!

قوانین متداوم

در قلب مبحث هوموسکژوالیتی چیزهای میکروسکپی کوچکی وجود دارند:
رشته های پروتئینی که ژنوم ما را می سازند. دو مسئله ژنتیکی وابسته به فهم ما از هوموسکژوالیتی است. اول,آیا ژنوم ما نقشی در گرایش جنسی ما بر عهده دارند؟ دوم ,اگر ژنوم می توانند به ما در تعیین گرایش کمک کنند, آیا آنها فقط دو گونه از گرایش جنسی را تمیز می دهند-گی واستریت, مثل چیزی که مردم به آن معتقدند- یا ژن ها زنجیره ای از گرایشات را ایجاد می کنند؟

مطالعات گوناگون نشان داده که ژن ها نقشی هرچند کوچک در هوموسکژوالیتی به عهده دارند. اگر چه هیچ کدام از این مطالعات قطعی نبوده اند, مطالعات روی دوقلوهایی که با هم بزرگ شده بودند, دوقلوهایی که از هم جدا پرورش یافته بودند و درخت خانواده اشاره می کند به این که -حداقل در مورد جنس مذکر- هر چه ژنوم ما با ژنوم یکی از اقوام هوموسکژوالمان مشترک تر باشد احتمال هوموسکژوال شدن ما بیشتر است -نشان یک مشخصه ژنتیکی.
اما جالب ترین هدف ما جوابی برای سوال رشته ای از گرایشات است. گاهی مثل رنگ چشم ژنوم شخصیت های گسسته ای را هم ایجاد می کنند. اما با خیلی از ویژگی ها مثل قد و پهنای سر, ژن ها تدوام را نیز ایجاد می کنند. در حالیکه خیلی از مردم فکر می کنند که “استریت” و “گی” گروه های مجزایی هستند, شواهد محکمی وجود دارد که آنها از هم مجزا نیستند. و این واقعیت مهمترین مفهومی که ما از بحث های مختلف حول هوموسکژوالیتی می فهمیم را در بردارد.

حتی از همان سال 1940 هنگامی که بیولوژیست, آلفرد کینزی گزارش بسیط خود در مورد اعمال جنسی در آمریکا را به چاپ رساند, این واضح بود که همچنان که خود کینزی گفته “مردم  دو جمعیت از هم جدا شامل هتروسکژوال وهوموسکژوال نیستند… دنیایی که درآن زندگی می کنیم از هر منظری, رشته ای از این دو را در برگرفته.” یک جایگاه جدید اعلام شده توسط ای.پی.ای  به نام آکادمی امراض کودکان امریکایی و 8 سازمان ملی متفق القولند که “گرایشات جنسی در یک سلسله مراتبی متغیرند.” به عبارتی دیگر گرایش جنسی یک چیز دوجانبه مثل سیاه-سفید نیست و اصطلاحات گی – استرییت پیچیدگی های گرایش جنسی را به تنهایی در بر نمی گیرند. به دلایل اصلی تکاملی-فرگشتی- اکثر مردم ترجیح می دهند که به جنس مخالف خود گرایش داشته باشند زیرا این گونه گرایش موجب تولید مثل و ابقای نژاد انسان می شود.اما اقلیتی از مردم در حدود 3 تا 7 درصد به همجنسان خود گرایش جنسی دارند وخیلی از آنها چیزی مابین این دو-بای سکژوال- هستند

اگر ژنوم یک انسان او را در انتهای سمت راست چیزی که من آن را زنجیره گرایش جنسی می نامم قرار دهند او به هیچ وجه نمی تواند یک هوموسکژوال-همجنسگرا باشد. واگر ژنوم انسان او را در انتهای سمت چپ این زنجیره قرار دهند او تقریبا نمی تواند استریت باشد یا حداقل اگر هم سعی براستریت شدن بکند از زندگی اش راضی نخواهدبود. اما اگر ژنوم انسانی او را درمیان این زنجیره قراردهند اینجاست که عوامل محیطی نقش بسزایی را درگرایش جنسی فردبازی می کنند, الخصوص زمانی که آن فرد در دوران جوانی قرار دارد. به این علت که جامعه بیشتر بر زندگی استریت ها صحه می گذارد, بیشتر افرادی که در میان زنجیره قرار دارند تحت تاثیر محیط, هتروسکژوال می شوند. عملکرد سکژوالیتی در انسان بسیار شبیه عملکرد راست یا چپ دست بودن است. این ممکن است مخالف عقل سلیم به نظر برسد اما مطالعات علمی نشان داده است که ژنوم انسان نقش بسیار کمی را در چپ یا راست دست شدن انسان بازی می کنند- وراثت فقط 0.32 رو در این مورد برعهده دارد در حالیکه در مورد قد میزان وراثت 0.84 و برای پهنای سر وراثت 0.95 است. پس چرا 90 درصد جامعه راست دستند؟ آیا این به خاطر فشار فرهنگی جامعه برای راست دست بودن نیست؟ اثرات زیرکانه محیطی بچه ها را مجبور به توجه بیشتر به دست راست خود می کند-
مترجم: در بسیاری از فرهنگ ها دست راست برای انجام کارها به دست چپ ترجیح داده می شود- وکم کم با بزرگ شدن بچه ها توانایی که هر دو دست در سنین پایین تر داشته اند از بین می رود. دست راست زیرک می شود و دست چپ تنبل. کار به جایی می رسد که با وجود این که کودک می تواند از دست چپ خود نیز استفاده کند اما با بالارفتن سن چپ دست شدن را غیرممکن یا مشکل می داند.

مطالعات مقدماتی ج.مایکل بیلی روانشناس دانشگاه نورت وسترن  ,مایکل کینک از کالج لندن و دیگر محققان به این اشاره می کند که موروثی بودن همجنسگرایی هم چیزی بیشتر از موروثی بودن راست یا چپ دستی بودن نیست -در این مورد شاید وراثت نقشی بین 0.25- 0.50 برای مردان ورقمی کمتر را برای زنان بازی کند. این یافته ها سوال جالبی را به میان می آورد:

اگر مردم در یک فرهنگ با گرایش جنسی طبیعی -عاری از هرگونه پیش داوری دینی وفرهنگی- رشد و پرورش می یافتند چه گرایش جنسی ای را بر می گزیدند؟ اگر چه این غیر محتمل به نظر می آید که همه این جمعیت در آخر گی می شدند اما باید این را پذیرفت در جامعه ای بدون فشار های اجتماعی این خیلی دور از ذهن نیست که جمعیت بیشتری به سمت هوموسکژوالیتی متمایل شوند.

انتخاب مت
در مورد مت این غیر موجه است که بگوییم مت با استریت شدن به اصل طبیعی خود بازگشته اگرچه با پشتوانه خوب اجتماعی  او یک راه جدید را برای خود برگزید -راهی که ژنوم او رفتنش را برای مت ممکن ساخته بودند در حالیکه خیلی از افراد گی نمی توانند این راه را بروند. روزی من به این شک کردم که آیا تحقیقات روان شناسی می تواند به ما در یافتن اجسام مرتبط با گرایش جنسی مثل ژنوم, ساختار عصبی و یا ویژگی های جسمی دقیقتری یاری کند! اما چیزی که مشخص است این است که هیچ پیشرفتی درعلم نمی تواند مسائل معنوی و فلسفی را که باعث تغییر گرایش جنسی مت شدند را تعبیر کند. آیا همجنسگرایان انتخاب می کنند که همجنسگرا باشند؟ به علت فشار های عمده جامعه که ما را از زمانی که به دنیا آمدیم به سمت انتهایی سمت راست (کاملا استریت) در زنجیره گرایشات جنسی هدایت می کند این عقلانی است که فرض کنیم اکثر مردمی که هم اکنون به عنوان هوموسکژوال زندگی می کنند به انتهای سمت چپ (کاملا گی) در زنجیره گرایشات جنسی نزدیکند به عبارتی دیگر امکان دارد آنها گرایش ژنتیکی قوی تری و متمایل به هوموسکژوالیتی داشته باشند. اگر چه مدارکی هست که نشان می دهد که ( برخی ) گی ها می توانند به آسانی گرایش جنسی خود را تغییر دهند -البته اکثریت آنها قادر به انجام این کار نیستند -یا حداقل با آن به راحتی کنار نمی آیند. اگر به این شک دارید- تصور می رود که شما راست دستید- سعی کنید چندروزی غذا را با دست چپ بخورید. موفق باشید.

1-National Gay and Lesbian Task Force
2-Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM)
3-the American Psychiatric Association (APA)

Leave a comment